کنج دل

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد  /  کس جای در این خانه ویرانه ندارد

دل را به کف هر که دهم باز پس آرد  /  کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست  /  آن شمع که می سوزد و پروانه ندارد

دل خانه عشق است خدا را به که گویم  /  کارایشی از عشق کس این خانه ندارد

در انجمن عقل فروشان ننهم پای  /  دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

تا چند کنی قصه اسکندر و دارا  /  ده روزه عمر این همه افسانه ندارد

( پژمان بختیاری ) 

شعری از هوشنگ ابتهاج

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند  /  به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند

یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند  /  کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند

نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار  /  دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند

دل خراب من دگر خراب تر نمی شود  /  که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند

گذرگهی است پر ستم که اندرو به غیر غم  /  یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند

چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات  /  برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند

نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست  /  اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند

رباعیات ابوسعید ابوالخیر

جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست  /  در عشق تو بی جسم همی باید زیست

از من اثری نماند این عشق زچیست  /  چون من همه معشوق شدم عاشق کیست

                                        **********

در دیده به جای خواب آب است مرا  /  زیرا که به دیدنت شتاب است مرا

گویند بخواب تا به خوابش بینی  /  ای بیخبران چه جای خواب است مرا

تقدیم به تموم عاشقای دنیا که ...

یه روز تو اوج شادی

گفتی که از تو سیرم

آروم چشاتو بستی

گفتی از این جا میرم

گفتی که با تو بودن

دیگه واسم محاله

جاتو یکی گرفته

که اهل عشق و حاله

گفتی هواتو دارم

هر جای دنیا باشی

نمیشه با من باشی

 باید بری جداشی

گفتی خدانگه دار

عاشق شدن یه حرفه

من با کسی می مونم

که خوب واسم بصرفه

عشق ورزیدن

آوای باد انگار آوای خستگیاست دنیا به این بزرگی یک کوزه سفالیست باید که عشق ورزید باید که مهربان بود زیرا که زنده ماندن هر لحظه احتمالیست

پری

من پری کوچک غمگینی را می شناسم که در اقیانوس مسکن دارد و دلش را در یک نی لبک چوبین مینوازد.آرام.آرام..... (فروغ فرخزاد)

تنها امیدم یک چیز است

تنها امیدم یک چیز است زندگی یا مرگ کدام را انتخاب کنم؟؟ سر یک دو راهی بزرگ گیر کردم و وتنها به خاطر یه نفر راه اول را انتخاب کردم زندگی تنها آن است که میداند آن کیست و تنها اوست که میداند من زندگی را به خاطرش انتخاب کردم

مجنون

پای سگ بوسید مجنون خلق گفتندش چرا؟

گفت این سگ گاه گاهی کوی لیلی رفته است

 

یه چند صد سالی میشه دیگه عاشقی نداشتیم که اسمشو تو کتابا بنویسن

دیگه کسی مثل مجنون نیست یا لیلی ها مردند؟؟؟

اشک

چشم هایم گریان است

اشک ها دیگر به من توان مقاومت نمیدهند 

گویی دیگر نمیخواهد این دنیا را ببینم 

گریه میکنم و باز هم کسی به بالینم نمی آید 

پس چیست آن چیزی که همه بهش دوست داشتن

می گویند؟؟؟